رمان «ساعت‌ها» اثر مایکل کانینگهام
نوشته شده توسط : Kloa

 

زنجیره‌ای از زنان، نخ‌هایی از معنا
۱. سه روایت، یک محور
در «ساعت‌ها»، کانینگهام سه روایت را همچون سه آینه در کنار هم می‌گذارد.
ویرجینیا وولف، در حال نوشتن «خانم دالووی»، زن خالق داستان است.
لورا، درگیر با آن داستان، زن خواننده است.
و کلاریسا، زنی که زندگی‌اش شبیه آن داستان است.
سه چهره، سه زمان، اما همه در جستجوی معنا.
رمان، پلی‌فونیک است؛ چندصدا، چندروایت، اما یک تجربه‌ی انسانی.
ترکیبی حیرت‌انگیز از فرم، روان‌شناسی و تاریخ.

۲. جنون، آزادی یا اسارت؟
ویرجینیا با صداها در ذهنش، چیزی میان جنون و نبوغ است.
کسی که مرگ را بر سازگاری با دنیای معمولی ترجیح می‌دهد.
جنون او نتیجه‌ی محدودیت‌هاست، نه ضعف شخصیت.
او حتی در واپسین لحظات، چیزی از زیبایی می‌سازد.
نوشتن، تنها راه نجات او از هجوم افکار است.
کانینگهام، این جنون را ترحم‌برانگیز نمی‌بیند، بلکه باشکوه.
ویرجینیا، اسطوره‌ی خلق در مرز ویرانی‌ست.

۳. لورا؛ ترک‌کردن بدون رفتن
لورا زنی‌ست که حتی نمی‌تواند نقش مادری را باور کند.
او خانه‌ای زیبا دارد، اما دیوارهایش مثل قفس است.
با خواندن «خانم دالووی»، او طغیان ذهنی را تجربه می‌کند.
اما این طغیان، در نهایت به یک انتخاب خاموش ختم می‌شود.
او نمی‌میرد، اما همسر و فرزندش را ترک می‌کند.
کانینگهام در لورا، بی‌صداترین شکل عصیان را تصویر می‌کند.
زنی که رفتنش شبیه مردن، اما بدون مرگ است.

۴. کلاریسا؛ زنی در میانه‌ی گذشته و حال
او در تلاش است زندگی‌اش را «درست» برگزار کند.
ریچارد، دوست دیرینش، چون آینه‌ای از گذشته‌ی اوست.
زندگی کلاریسا میان محبت، وظیفه و خاطره معلق مانده.
رنج او از دست‌دادن نیست، از ماندن است.
او همان خانم دالووی‌ست، اما در عصری بی‌پرده‌تر.
پرسش او ساده است: آیا زندگی‌ام معنایی دارد؟
پاسخش در پذیرش روزمرگی‌ست، نه در فرار از آن.

۵. زیبایی لحظه؛ هسته‌ی داستان
با وجود روایت‌های غم‌انگیز، رمان پر از لحظه‌های لطیف است.
ساده‌ترین رخدادها: پختن کیک، خریدن گل، یا خواندن کتاب.
همه، با عمق عاطفی و روانی تصویر می‌شوند.
کانینگهام از لحظات روزمره، فلسفه بیرون می‌کشد.
زیبایی در سکوت، در بوسه‌ای گم‌شده، در نگاهی سردرگم است.
شخصیت‌ها در «اکنون» معنا می‌یابند، نه در گذشته یا آرمان‌ها.
زندگی، همان ثانیه‌هایی‌ست که می‌گذرند.

۶. ادای احترام به ادبیات و زنان
«ساعت‌ها» تجلیل از رمان «خانم دالووی» است.
اما بیش از آن، پاسداشت نقش زنان در ادبیات و هستی‌ست.
از زن نویسنده تا زن خانه‌دار و زن مدرن، همه درگیر بودن‌اند.
رمان، نگاهی زنانه به زندگی و مرگ ارائه می‌دهد، بی‌آن‌که احساساتی شود.
زنان این رمان، اسیر زمان‌اند، اما ناظران آن نیز هستند.
در پایان، این سه زن، تصویری واحد از تلاش انسانی را می‌سازند.
تلاشی برای فهمیدن، بودن، و دوست داشتن.





:: بازدید از این مطلب : 7
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 ارديبهشت 1404 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: